بهاربهار، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
بارانباران، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

بهار و باران فرشته های زمینی مامان و بابا

بهار کوشوووووووولوووووووو

سلام عزیز دلم الهی من فدات بشم عشقم امروز بیسکوویت مادر واست درست کردم خوردی چقدر هم دوست داشتی و مزه مزه میکردی بعد هم که تموم شد یه چایی نبات پشتش خوردی و بعد هم لا لا کردی الهی من فدات که تو اینقدر دوست داشتنی و خوب هستی الانم که دارم واست مینویسم بیداری و داری تو تخت پارکت با اسباب بازی هات بازی میکنی تازشم دیشب داشتی چار دستو پا میرفتی یدفه خودت نشستی من و بابایی اینقدر ذوق کردیم سریع زنگ زدیم به بابا علی و مامان فرزانه گفتیم که بهار چیکار کردددددددددددددد بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
2 مرداد 1390

عزیز دل مامان

عزیزکم دیروز توی جشنی که دعوت بودیم همش داشتی کسایی که میرقصیدن رو نگا میکردی حالا امروز تا یکی آهنگ میزاره سریع دستاتو میگیری بالا و به نشونه رقص تکون میدی الهی من فدات شم که با اون مغز کوچولوویی که داری اینقدر فکر کردی تا این حرکت رو بتونی انجام بدی عزیز دل مامان عاااااااااااشقتم مخصوصاا کارات   چاردستو پااااااااااا یادته چند وقته پیش اومدم گفتم کی میشه واسه مامان چاردستو پا بری حالا الان امروز اون روزی که تو قشنگ چار دستو چا میری و خودت رو از این سر خونه میرسونی به یه سمت و سوی دیگههههههههه الان  به حرف بزرگ ترها میرسم که میگن یه بچه توی این سن 10 تا ننه و بابا میخواااااااااااد راست گفتن   حالا کار جدیدت منو کشتهه...
1 مرداد 1390

بدون عنوان

عزیزم خییلی این لباس جدیدت که خاله ساناز برات خریده بهت میاااااااااااااااد گفت برات بزارم توی وبت تا دوست جووونات ببینن   ...
27 تير 1390

بدون عنوان

عزیز دل مامان خیلی شیطون شده بهار من داره تلاش میکنه واسه چهار دست و پا رفتن ولی هنوز موفق نشده اخه یکم ترسو میترسه دستاشو جابجا کنه غذا هم که درست نمیخوری همش باید به زور بهت بدم اخه شیطون مامان این چه کارایی که میکنی امروزم که قلیونووو از دست مامان گرفتی که خودت بکشی کوچولووووو خجالت بکش       ...
27 تير 1390