بهاربهار، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
بارانباران، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

بهار و باران فرشته های زمینی مامان و بابا

تولد بزرگ

عشقم بالاخره تولد بزرگت هم تموم شد عزیزم فقط عاشق لباست بودی و کلی برای لباست ذوق داشتی از کارت دعوتت شروع می کنم   ...
13 بهمن 1392

تولدت مبااااااااارک عزیز دلم

عزیز دلم امروز تو 3 سالت تموم شد و وارد 4 سالگی شدی چه زود گذشت اما خوووووووووش گذشت   خیلی زندگیم تغییر کرده و وجود تو همه چیزای خوب رو برام به زندگی اورده   عزیزم قربون اون چشمات بشم قرار این بود که 3 بهمن برات تولد بگیرم ولی تو گفتی مامان من می خوام شمع فوت کنم و منم رفتم برات کیک خریدم و به مامان فرزانه هم گفتم بیاد که تنها نباشیم     تا تولد بزرگ برات بگیرم       ...
9 دی 1392

دوست جوووووووونای نی نی سایتی

عشقم بالاخره بعد از مدت ها رفتیم با دوستات بیرووووووووووووون   به ما که خوش گذشت امیدوارم به شما بچه ها هم خوش گذشته باشهههههه   امیر مهدی که همش دنبال کلاغ بود   شما هم همش با ترنم و آویسا در حال بازی البته اخراش خیلی به هم وابسته شده بودین اولش هم دیگه رو تحویل نمی گرفتین ههههههه     ...
21 مهر 1392

شرمنده

سلام خوبین ببخشید خیلی خیلی شرمنده ام اصلا وقت نکردم این چند وقت بیاااااااام   بهار که شیطون شده خفن ،یه حرفای گنده گنده ای هم میزنه که بیا و ببین دیروز بردمش بهش یه کلاس زبان که واسه همسن و سال های خودشه نشونش دادم خیلی خوشش اومده دیشب موقع خواب به بابا محمد میگه بابا من فردا صبح می خوام برم کلاس زبان بابا محمد گفت بهار نمی خواد بری گفت می خوام برم ،خواهش میکنم دید بابا محمد داره مقاومت میکنه برگشته بهش می گه کچل می خوام برممممممممممممممممم   آخه بابا محمد 2 هفته اس کچل کرده من که داشتم از خنده می ترکیدم   اینم عکسای دختر شیطون و بلااااااااای مااااااااا بهار و سینا پسر دایی خودم   ...
3 مهر 1392

پروژه پوشک گیری

دختر قشنگم سلااااااااام امروز اومدم به همه دوستات بگم که چقدر بزرگ شدی عزیز دلم   فقط 3 روز طول کشید و تو هم خیلی همکاری کردی عزیز دلم   روز اول پوشکت رو در اوردم و بردمت دم دستشویی و بهت گفتم دوست داری مثل مامان بشینی اینجا و جیش کنی تو هم گفتی بله منم پوشکت رو همون لحظه در اوردم و بهت گفتم پس برووووو و تو هم رفتی و بعد هم از همین جا شروع شد برات شورت جیش خریده بودم پات کردم و گفتم دیگه بهار رو پوشک نمی کنیم بهار دیگه بزرگ شده تو هم یه خنده ای کردی که هنوز به دلم نشسته عشــــــــــــــق من از همون لحظه به بعد هر 10 دقیقه می بردمت دستشویی که یادت باشه وقتی جیش داری باید بیای دستشویی و از فردا به بعد هم خودت تا جیش...
22 فروردين 1392
1